شـده از جـور زمـان، قـصـه ام حُـزن آلـودقـلـم از درد نـوشـت و، واژه هـا اشـک آلـود" مریم ... شیرین ناز "یکی بود یکی نبودزیر گنبد کبودهمه جا آتش و خون ...بادبادکا، گُم شده در ابرِ دودعروسکا, لباس پاره بر تن، بی دست و پا، بریده گیسوقرارهای عاشقی، غمگنانه، بی رنگ و بوهر تکه از زندگی،مچالهافتاده به یک سوخراش بر صورت می دهد، مادری گریان، می زند بر سر، پدری نالاندنبالِکودک خود می گردندبه زیرِآواربیداد می کند در جهانخلاء بشریت در آدم نماهابه اوج رسیده خوی حیوانیتدیگر اثری نیست ز شادی نوع دوستی، مهربانی و عطوفت ای وای، چه آمده بر سر دهرکه گذر، اینگونه کند ایام !!!یا اللهنابودشان بگردانستیزه جویانِدچارِ فقرِ
وجدان" مریم ... شیرین ناز "خدای مهربانی ها، می دانم که در غـزه، می بینی کودکان ... دریاباین فرشتگان بی بالِ زمینی را نوشته شده در یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ساعت توسط پوزش...
ما را در سایت پوزش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sagharedelam بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 14:21